اشعار مسلم بن عقیل...

سرای عشق....

با سلام ... ورود شمارا به وبلاگ سرای عشق.... خوش آمد میگویم ... برای مشاهده کامل مطالب از آرشیو مطالب وبلاگ استفاده کنید.

اینان که حرف بیعت با یار میزنند

آخر میان کوچه مرا دار میزنند

 

اینجا میا که مردم مهمان نوازشان

طفل تو را به لحظه دیدار میزنند

 

این کوفه مردمش ز مدینه شقی ترست

یعنی کسی که باشد عزادار میزنند

 

دیدم برای آمدنت روی اُشتران

چندین هزار نیزه فقط بار میزنند

 

اینجا برای کشتن طفل سه ساله ات

هر لحظه حرف سیلی و مسمار میزنند

 

فتوای: خون نسل علی شد حلال را

هر شب به روی مأذنه ها جار میزنند

 

آقا نیا که آخرش این شور چشم ها

تیری به صحن چشم علمدار میزنند

 

سر بسته گویمت که پریشان زینبم

حرف از اسیر کوچه و بازار میزنند

 

می ترسم از دمی که یتیمان تو حسین

پائین پای نیزه ی تو زار میزنند

 

این کوفه آخرش به تو نیرنگ میزند

حتی به رأس اصغر تو سنگ میزنند



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ پنج شنبه 25 آبان 1391برچسب:,

] [ 22:4 ] [ محمد رضا بنازاده ]

[ ]